♥|دنیای من|♥
قلبم را در مجری کهنه ای پنهان می کنم در اطاقی که دریچه اش نیست از مهتابی به کوچه ی تا ریک خم می شوم و به جای همه ی نو میدان می گریم آه من حرام شده ام ای که از تازگی زخم دلم تازه تری یعنی از قصه ی دل تنگی من بی خبری مثل مهتاب که از خا طر شب می گذرد هر شب آهسته از آفاق دلم میگذری... تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک تارا جونم بیا شمع ها رو فوت کن که صد سال زنده باشی بیا عزیزم اینم کادوهات
چتر ها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را خاطره را زیر باران باید برد با همه ی مردم شهر زیر باران باید رفت دوست را زیر باران باید جست زیر باران باید بازی کرد زیر باران باید چیز نوشت،حرف زد،نیلوفر کاشت زندگی تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی"اکنون"است رخت ها را باید بکنیم: آب در یک قدمی است...!
صفحه قبل 1 صفحه بعد
:
:
:
: